من يك زنم با آرزوي نوشتن، با دغدغه هايي كه هر چه بزرگتر مي شوند سختتر به زبان مي آيند..و اين يك وبلاگ است براي "گاه" هاي من..

۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

گاهی نمی توان بخشید و گذشت... اما می توان چشمان را بست و عبور کرد.
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری...
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی...
گاهی هم هیچ غلطی نمی تونی بکنی...
چون نه می تونی ببینی، نه می تونی ببخشی، نه می تونی راست راست از کنارش بگذری، وقتی توی دلت سنگینی می کنه، وقتی توی نگاهت جمع میشه... نه درست تو این لحظه هاست که فکر می کنی اصلا چرا اینجوری، چرا حالا، چرا من؟

هیچ نظری موجود نیست: