من يك زنم با آرزوي نوشتن، با دغدغه هايي كه هر چه بزرگتر مي شوند سختتر به زبان مي آيند..و اين يك وبلاگ است براي "گاه" هاي من..

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

گاهي با اينكه خودت هم مي دوني يه چيزي رو الكي براي خودت بزرگ كردي باز هم اون موضوع درونت رو آشوب مي كنه، گاهي براي اينكه بدوني مي توني و شجاعت انجام كاري رو داشته باشي بايد يكي پيشت باشه كه تونسته اون كار رو انجام بده...
گاهي براي غلبه به يه ترس يكي بايد بهت جرات بده... اينكه ادم اون يه نفر رو داشته باشه مي تونه اولين گام براي موفقيت باشه ولي اينكه اون يه نفر خود آدم باشه موفقيت قطعيه...
اولين مقاله علمي من كه براي كمبريج فرستاده بودم قبول شده،‌اين تازه شروع دردسر منه... اما اين موضوع از اين نظر كه مقاله نوشتم برام مهم نيست... اهميتش به خاطر شجاعت شخصي خودمه، جراتي كه بهزاد به من داد و غلبه بر ترسي كه خودم به خرج دادم... اين شايد اولين قدم براي اون كاري بود كه مي خواستم انجام بدم...

هیچ نظری موجود نیست: